باران پاییزی مامانی و باباییباران پاییزی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

شیرین ترین شیرین

تو بهترینی یا من عاشقترینم

از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ،   دیگر هیچ آرزویی ندارم ،   رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ،   دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ،   رویایی که همان دنیای من است، و تویی که همان دنیای منی….      ...
25 تير 1392

دیگه چیزی نمونده

سلام گلم نفسم هستی ام خوبی قشنگم..من خوبم خدارو شکر.. دیشب تو خوابم دیدمت یه دخمل ظریف مث خودم که موهاتم لخت و بلند بود و دم اسبی بسته بودی.. قربونت برم..... امروز 29 هفته میشه که دارم با نفسهات زندگی میکنم باهات حرف میزنم و هیچکسی از خودت بهم نزدیکتر نیست.. تا 10 هفته دیگه تو بغلمی اگه خدا یاری کنه.. از خدای خوبم ممنونم که تا الان بهم این قدرت رو داد تا مواظبت باشم و ازش میخوام این هفته های اخر رو هم پشتو پناهمون باشه.وازش ممنونم که منو لایق مادر بودن دونست و یکی از فرشته هاشو بهم داد. .ممنونم خدای خوووووووووبم به خاطر هرچیزی که دادی و ندادی.. دختر 29 هفته ای  من انگار همین دیروز بود که فهمیدم توی وجودمی.. چقدر زود گذشت...
25 تير 1392

چقدر زود دیر میشود

    همیشه فکر می کردم تو که بیایی و در آغوشت بگیرم بهترین لحظه عمرم است. اما هر چقدر هم که تو را بفشارم باز نمی توانم تو را اینگونه که اکنون هستی، به خود نزدیک کنم زیبا. پس این روزها زیباترین اتفاق جهان درون من رخ می دهد و من به خود می بالم که مادرم. که زنم و می توانم این حس زیبا و غریب را درک کنم. ...
24 تير 1392

عروسک کوچولوی من

عزیزکم قشنگ من خوبی ناز من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امروز اول ماه رمضونه..دیروز با هدی جون رفتم دکتر و خدارو شکر همه چی خوب بود.. خانم دکتر هم راضی بود.. شما هم کلی واسه خانم دکتر قر ریختی قربونت برم ..وزنت هم 1300 بود ماشالله بزرگ شدی.. واسه دو هفته دیگه برام سونو نوشت که بگیرم.. بعدش هم یه سر رفتیم بازار تا واست چراغ خواب و لوستر و ساعت انتخاب کنیم طرح گل لاله مد نظرم بود که نداشتن کیتی رو انتخاب کردیم تا آخر ماه میرم برات میگیرم.. دیگه خبری نیست..فقط میخوام عکسارو برات بذارم.. تنبلی رو گذاشتم کنار به عشق تو...  این عکس شما پایان هفته 28 توی سونو         اینم 28 هفتگی شما تو شکم بنده   &nb...
19 تير 1392

12 هفته تا تو

دخملی من امروز 28 هفته شد مبارکه.. 28 هفتست که تو دل مامانیی قربونت برم.. امروز وقت دکتر دارم و میبینمت.. صدای قلبتم میشنوم فدای اون قلب کوچولوت بشم دلم برات یه ذره شده...واسه دیدنت دست و پا میزنم خبر نوشت: فردا سومین سالگرد ازدواج من و بابایی علیرضاست...  خبر نوشت 2:بابایی سورپرایزمون کردو برامون تبلت گرفت.. دوست بابایی(عمو محمد)از مالزی آورد چندتا میوه استوایی هم آورد که قیافشون خیلی جالبه..سعی میکنم تو پست بعدی عکسا رو بذارم.. یه کم تو گذاشتن عکسا تنبلم.. دوستت دارم یه عالمه...قد هزارتا قابلمه...  ...
18 تير 1392

حرفای من با دخترم

  عاشق این عکس شدم..... بعضی وقتا میشینم فکر میکنم که آیا وقت خوبی واسه داشتنت بود؟ میتونم خوب تربیتت کنم؟ میتونم مادر خوبی برات باشم؟ دخترم اگه روزی بهت سخت گرفتم از من نرنج همونطوری که مامانم بهم سخت میگرفت و من میرنجیدم اما حالا میفهمم چرا؟؟ سعی کن مهربون باشی اما نه اونقدر که دیگران از مهربونیت سوء استفاده کنن.. فرشته ی کوچک من راحت به کسی اعتماد نکن آخه آدما اونجوری که ظاهرشون نشون میده نیستن. عزیزکم به بزرگترها احترام بگذار حتی اگه دلت شکست.. دلبرکم مغرور نباش چون غرور آدما رو از همه دور میکنه.. قدر داشته هاتو بدون و به نداشته هات حسرت نخور بلکه واسه به دست آوردنشون تلاش کن..  دختر قشنگم هیچ وقت شادی...
16 تير 1392

بی تکلیفیم

سلام گل دختر مامان قند عسلم... امیدوارم جات تو شمک مامانی خوب باشه و گرمت نباشه... هنوز خونه ای پیدا  نکردیم امروز هم دوباره میریم دنبال خونه..خدا کنه یه جایی پیدا کنیم..مشکلمون اینه که خونه رهنی پیدا نمیشه همه اجاره میخوان... اینم از شانس ما.. دخمل گل مامان ترافیکمون این هفته تمامه و بابایی میگه تا نقل مکانمون اینترنت رو تمدید نمیکنه..ایشالا زودی جا به جا شیم تا هوا گرمتر نشده... راستی امروز 27 هفتگیت رو پشت سر گذاشتی... بعدا نوشت: آزمایشو نشون دکتر دادم و خوشبختانه خانم دکتر گفت که همه چی طبیعیه خدارو شکر... مادرشوهری+پسران رفتن رشت..   ...
11 تير 1392

در به دری

سلام فرشته کوچولوی من عزیز دلم مامانی 5 شنبه رفت جواب آزمایشو گرفت یه چیزایی بالا و پایین بودن که وقتی تو اینترنت سرچ کردم فهمیدم طبیعیه خدارو شکر.. حالا امروز میبرم دکترم هم ببینه.. 5شنبه عصر سرویس خوابت رسید و مستقیم رفت خونه عزیزمامانی.. مبارکت باشه عزیزکم.. فعلا در به در دنبال خونه ایم مگه پیدا میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میخوام هرچی زودتر اتاقتو بچینم .... امروز دوباره میریم دنبال خونه ببینیم خدا چی میخواد...  راستی 5شنبه صبح رفتم واکسن هم زدم زیاد بد نبود فقط تا شب نمیتونستم دستم رو حرکت بدم..  خیلی دوستت دارم.........قوی باش که فقط یک سوم راه مونده تا به هم برسیم دختر کوچولوی من       ...
8 تير 1392